تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد
\

تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد

  • Instagram
تا انتها حضور...

سلام

بعضی از حرفها را نباید هرگز بگویی
به خاطر بغضی که در گلو داری
یا به خاطر بغضی که از شنیدن
حرفهای تو در گلو شکل می گیرد
اما اینها دلیل نمی شود که نگویی
" من" با "نوشتن" فریاد خواهم زد...
پس " تو" گوش نوشتاریت را تقویت کن
تا فریادهایم را بشنوی...

"زمزمه" هایت را دوست دارم
درست است که گوش سنگینی دارم
اما " زمزمه" هایت را با گوش جان می شنوم
شاید بپذیرم و شاید ...

اما به "تو" قول می دهم که
خوب بشنوم...

م.ع.ر.ط
Mart.emba@gmail.com

بایگانی

پیوندهای روزانه

آخرین مطالب

۱۰۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد علی رنجبر طزنجی» ثبت شده است

درد ما،نادانی نیست،مصیبت ماتنبلی است(کارنگی(

۰ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۰۹:۵۵
دانشجوی کلاس اول دبستان
سلام
امروز مهم ترین امتحان دوره ارشد را دارم اگه قبول بشم (انشاالله) به طور رسمی فقط پایان نامه می مونه...!؟؟!
MART
۰ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۱:۳۲
دانشجوی کلاس اول دبستان
۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۲ ، ۲۳:۴۶
دانشجوی کلاس اول دبستان
کاروان زیارتی عمار برگزار میکند
 1- مشهد مقدس " تاریخ تقریبی حرکت 20 بهمن 92 . هزینه 135
 2- کربلای معلی" تاریخ تقریبی حرکت 15 اسفند 92 . هزینه 750
۰ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۴:۴۸
دانشجوی کلاس اول دبستان

دنیای قشنگی نیست،

 آدمها مثل رودخانه های جاریند، 

زلال که باشی سنگهایت را میبینند 

برمیدارند و نشانه میروند درست به سمت خودت...

۱ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۱۸:۴۶
دانشجوی کلاس اول دبستان


در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب


یارب مباد آن که گدا معتبر شود

۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۲ ، ۱۵:۴۹
دانشجوی کلاس اول دبستان

هنوز برایت مینویسم

درست شبیه پسرکی که هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا میریزد...MART

۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۱۱:۵۲
دانشجوی کلاس اول دبستان

از وبلاگ : http://redswallow.blog.ir

یک عمر در انتظاری تا بیابی آن را که درکت کند و تو را همانگونه که هستی بپذیرد
و عاقبت در می یابی که او از همان آغاز “خودت” بوده ای ...
( ریچارد باخ )

اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند ، ایمانتان را افزایش داده
اگر با تأخیر مستجاب کند ، صبرتان را زیاد کرده
و اگر مستجاب نکند ، چیز بهتری برایتان در نظر دارد
۰ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۰۹:۳۶
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام
یه سوال اساسی:


توکه بری من با کی برم فلافل بخورم؟

۱ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۶
دانشجوی کلاس اول دبستان

نکته ی هست دراین پرده که عاشق داند.
ورنه چشم ولب ورخسارودهان اینهمه نیست.

۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۱
دانشجوی کلاس اول دبستان

امام علی (ع):

ما اهل بیت پیامبر تکیه گاه و راه میانه هستیم؛

آنکه بر ما پیشی گیرد(در عقاید و اخلاق و احکام) باید برگردد

و آنکه عقب مانده بایدخود را برساند.حکمت 109

۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۹:۴۹
دانشجوی کلاس اول دبستان

دوست عزیزم تو پاییزی که گذشت...
اگه دلتون رو شکوندم اگه حرر زنده توامامزاده سید صالحه خاتون برامون اذان بگی..
بسیارکارخوبی کردم میخواستم بگم توفصل جدید هم برنامه همینه...
MART

۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۷
دانشجوی کلاس اول دبستان

شما باغ هلو، ما استخون تو گلو !
شماصداى گیتار،ماخروس بیمار!
شمابرگ گل یاس،مابرق سرطاس!
شما دیوان حافظ ماپیریزمحافظ!
هندونهایی که گذاشتم زیر بغلت بگذار واسه شب یلدا...

۱ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۷:۴۱
دانشجوی کلاس اول دبستان

دندانم شکست برای سنگریزه ای که در غذایم بود...
گریه ام گرفت نه برای دندانم،
برای کم شدن سوی چشم مادرم!

۰ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۱
دانشجوی کلاس اول دبستان

نگران خیس شدن
پاهایش بود

در آن زمان که آب از سر من گذشته بود...

۱ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۴:۱۳
دانشجوی کلاس اول دبستان

فکر میکنی چند درصد "خدا" را قبول دارند؟
و چند درصد" مثل و یا جایگزین خدا" را قبول دارند؟
اصلا چند درصد قبول دارند که "چیزی"، "سنگی" ،"کسی" و یا "خدایی" را باید قبول داشته باشند...
واقعا چند درصد؟

۰ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۱۰:۵۸
دانشجوی کلاس اول دبستان

زمستان را باور نکن ...!
هوا بی تو سرد تر از این حرفاست...
(برای سعید)

۰ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۱۲:۳۷
دانشجوی کلاس اول دبستان

در سختیها خوشحال بودیم اما در این راحتی ها حال خوشی نداریم
مانند کسانیکه دهه شصت زندگی سخت اما خوشحالی داشتند
MART

۰ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۲ ، ۱۰:۲۵
دانشجوی کلاس اول دبستان

"کتابخانه"

اسمش راعوض کردم گذاشتم:


"عاشقخانه"


عاشقانه منتظر شما هستم.

۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۶:۲۲
دانشجوی کلاس اول دبستان

حضرت علی (ع): دنیای (حرام) فریب می دهد، زیان می رساند و تند می گذرد. حکمت 415
MART

۰ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۱۳:۵۶
دانشجوی کلاس اول دبستان

دلم درجستجوی تو بود،در هوای تو بود...
MART

۰ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۱۳:۴۷
دانشجوی کلاس اول دبستان

خدایا
دوباره دلت برای اشکهایم تنگ شده است که اینچنین سخت دلم را میشکنی...؟
MART

۰ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۴
دانشجوی کلاس اول دبستان

سایت یزد فردا:

 

پسرخاله ام یک خونچه آورد..

 با هم توافق کرده بودند در شناسنامه من دست ببرند و هفت سال به سنم اضافه کردند کدخدا متوجه شد و به پدرم گفت خودت هنوز نه سال بیشتر نیست که ازدواج کردی چگونه دخترت شونزده سالشه!؟! و بابام و شوهرم را انداختن زندون .

خاطره ایی از بی بی – 85 ساله
اون زمان ها بدبختی بود!
پسرخاله ام یک خونچه* آورد خانه ی ما!
خاستگاری(خواستگاری!!) کردند و من را به عقد علی شعبون در آوردند .
علی زنش مرده بود.

۱ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۲ ، ۱۴:۱۳
دانشجوی کلاس اول دبستان


به قول آقا سید دوتا راه حل داری:

1- مرگ  

2- خودکشی

 

 پ.ن : ترس آن دارم به دلیل سنگینی وسختیِ تحمل  "رازهای مگو" دست به انتحار بزنم...

پ.ن 2: خواهم مُرد ؛ به مرگی سخت و دردناک ؛ ایمان آورده ام به آغاز فصلِ سرد (فصلِ درد) 

۸ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۳۸
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

وقتی امپراطوری سفید زمستان با همه ی  شوکت بی نهایش بر آن سبزه ی تازه جوانه زده ای که خاتون آن را لب حوض آبی گذاشته است سقوط می کند

تنها و تنها یک پیغام دارد:

"می شود   دوباره آغاز کرد"

به امید آغاز های پر امیدتان

۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۳۴
دانشجوی کلاس اول دبستان

    
 صدا از چراغها می امدند یا از بالای درختهای چناری که تا یک متر در اب فرورفته بودند
چنارها آب را میمکیدند و آن را دوباره از شاخه ها و برگهایی که در بالای خود داشتند به بیرون مریختند انکار سالها بود که زمین را این چنارها بارانی نه آبیاری می کنند نه هزاری نه بلبلی اما صدای دلنیشی از ان اطراف می امد  شاید آن بالا بالای درخت یک گنجشکی خانه کرده باشد و الان در ان تو در توی برگها می خواند اما گنجشک که ...

۳ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان

دیروز رفتم مهمونی
یه مهمونی کاملا خصوصی
من و خودم 
تنهای تنهای تنها... 
نشستم با خودم یه چایی خوردم
یه چایی قند پهلو...
به خودم گفتم:
"پارسال دوست
امسال آشنا...".

۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۱ ، ۰۹:۴۵
دانشجوی کلاس اول دبستان

وقتی آن را بهم دادی و گفتی :" جون تو و جون آرش " یه جور بهم برخورد از مادر... 

۱ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۰۷
دانشجوی کلاس اول دبستان