یه سوال یه...
در اغلب قریب به اتفاق کسانى که به معنویت و ایمان گرایش مىیابند، گرایش آنها احساسى است؛ یعنى در پى تقلید از پدر و مادر، محیط، و یا تحت تأثیر تحریک عواطف و احساسات آنان، بر اثر دیدن حوادثى چون کرامات اولیا الله و مشاهدهى برخى مراسم مذهبى، مثل نماز جماعت، حج، عزادارىها و جشن و موالید، به معنویت گرایش پیدا کرده و به دین و انجام مناسک آن علاقهمند مىشوند. اگر این گرایش استمرار یابد و با تکرار و تذّکر و تمرین بیشتر از یکسو و کسب معارف حقه و معلومات بیشتر در زمینهى دین و فواید معنویت گرایى در دنیا و آخرت از سوى دیگر، همراه شود و به حدّى برسد که آن شخص در لغزشگاههایى که اغلب افراد مىلغزند، مثل رسیدن به پست و مال و شهوت، نلغزد و توان نگه دارى نفس خویش را در آن مواقع و مواضع نیز داشته باشد و به هیچ قیمتى حاضر به ترک واجبات و رها نمودن مجالس معنوى نباشد؛ این گرایش احساسى او تبدیل به گرایش حقیقى مىگردد که نشان از رسوخ امور معنوى در جان و قلب مىباشد، والاّ همان گونه که در پى احساس و انفعال پیدا شده، در پى شبههاى یا احساس و انفعالى دگر، از دست خواهد رفت و دوامى نخواهد یافت. فلسفهى اغلب امتحانهاى الاهى نیز همین است تا بر خود شخص نیز روشن شود که آیا ایمان و اظهار اسلام او رو بنایى و بى شالوده و احساسى است و یا این که حقیقى و ثابت و واقعى و زیربنایى است که به هیچ قیمتى ولو با تحمل شکنجهها از دست رفتنى نیست.
انسان موجودى مختار است که کارهایش را بر اساس اراده و انتخاب و گزینش انجام مىدهد. نحوهى این انتخاب و گزینش او، وابسته به دو امر درونى و نهفته؛ یعنى گرایشها و بینشها است. این گرایشها و بینشها، خود دو دوستهاند: گرایشها و بینشهاى فطرى و غیر اکتسابى و غیر اختیارى و گرایشها و بینشهاى اکتسابى و اختیارى. قسم اول، بالقوه در نهاد هر انسانى نهاده شدهاند و نیازمند توجه و پرورشاند تا بروز و نمود پیدا کنند. اما قسم دوم، با گزینش خود انسان حاصل مىشوند و یا از محیط و به واسطه ی تربیت و وراثت به انسان منتقل مىشوند. گرایشهاى فطرى مثل گرایش انسان به حقیقت جویى و کنجکاوى، گرایش انسان به خوبىها و خوب ها و گرایش انسان به موجود برتر. و شناختهاى فطرى، همانها است که در قالب حسن و قبح عقلى مطرح مىشوند، مثل شناخت خوبی عدالت و صداقت و وفاى به عهد و شناخت بدى ظلم و دروغ و خلف وعده. این گرایشها و بینشهاى فطرى، محرّکهاى اصیل بشر به سوى کسب بینشها و گرایشهاى اکتسابى و سایر فعالیتهاى او مىباشند، لکن اگر در تشخیص حقیقت و واقعیت و تشخیص مصادیق خوب و کمال و زیبا اشتباه کند، به سعادت واقعىاش نمىرسد، ولى اگر بتواند صحیح بیندیشد و صحیح برگزیند، آن موتورهاى محرّکه و این فعالیتها و گزینشها و گرایشهاى انتخابى صحیح مىتوانند سعادت دنیا و آخرت او را تأمین کنند و انبیا آمداند، تا این توان تشخیص صحیح را به او کرامت نموده و او را براى گرایش و انتخاب صحیح هدایت کرده و یاریش نمایند، تا به سعادت دنیا و آخرت دست یازد، به خصوص که در اغلب انسانها امیال و احساساتشان بر تعقل و تدبرشان غلبه دارد.
گرایش به معنویت نیز - به عنوان یک فعل اختیارى انسان - از این قاعده مستثنى نیست؛ یعنى ممکن است منشأ آن تحقیق و تفکر و تدبر باشد و یا تحریک عواطف و احساسات. در صورت اوّل، آن گرایش، فیلسوفانه و یا متکلمانه است، و در صورت دوم، عوامانه و به اصطلاح «معنویت گرایى احساسى» است. لکن صورت سومى هم متصور است و آن این که ایندو با هم توأم شوند و کانون دل و کانون عقل متحّد گردند نه متشتت، و این همدوشى، سبب گرایش به دین و ایمان و معنویت شود، که این گرایش، گرایش عارفانه[1] است. همان گرایش حقیقى به معنویت و به اصطلاح «معنویت گرایى حقیقى» است.
در صورت اوّل که فقط «علم» محرک باشد، با عجز از تبیینِ عقلانىِ فلسفهى حکمى از احکام الاهى - چه آن حکم در تکوین و خلقت باشد و چه در تشریع - و نیز در صورت غلبه هواهاى نفسانى و شهوات حیوانى، دست از علم مىکشد و به آن پای بند نخواهد ماند و در صورت لزوم، علم خود را پنهان، بلکه کتمان هم مىنماید، مثل فرعون که قرآن در مورد او مىفرماید: «چون آیات آشکار ما را دید، گفت این سحرى آشکار است (و معجزه خدا نیست) و (مستکبرانه) آیات ما را از روى ظلم و سرکشى تکذیب کرد، در حالى که به آنها یقین داشت.»[2]
گروه دوم بسان خسى بر روى آب مىمانند که با جریان اجتماع و محیط حرکت مىکنند و با پیچ و تاب آن، به پیچ و تاب مىروند و با تحولات آن مىغلتند! و هیچ ثباتِ قدمى و قلبى براى آنها تضمین نمىشود؛ مانند کسى که در پى حضورش - به هر سببى - در مجلس سوگوارى سیدالشهدا (ع) به گریه مىافتد و با تحریک عواطف و احساساتش - نه از روى عشق و محبت به ولایت - مانند باران بهارى، اشک مىریزد، ممکن است، اگر لحظاتى بعد به مجلسى درآید که در آن جا هر کس بدون قید و بند، خود را با لذتهاى نامشروع مىآلاید، او نیز همرنگ جماعت شود و خود را آلوده کند.
و آنکه به جهت دستیابى به حکومت و خلافت، اظهار ایمان و اسلام کرد و یا به خاطر کسب غنایم و اسیر (بنده و کنیز) در جنگ شرکت نمود، همین که به اهدافش دست یازید، دین و دیانتش گم مىشود و به راحتى حاضر به انفاق در راه خدا و عمل به دین نیست[3] و براى رسیدن به اهداف و حفظ مقامش به هر راه و وسیلهى نامشروعى متوسل مىشود و مرزى براى آن نخواهد شناخت.! پس ثبات قدم گروه دوم بر ایمان و معنویت، تابع تأمین منافع دنیوى آنها از یکسو و عدم خسارت آنها از سویى و ثبات وضعیت جامعه از سوى دیگر است و إلا به راحتى از دین خود دست مىشویند.
به تعبیر دیگر، مردم از جهت گرایش به آخرت و معنویت و عبادت، سه دسته مىشوند: الف) گروهی از ترس جهنم و خسارات دنیوى که خداوند به آنها و عید داده و توسط انبیا آنها را از عذابها ترسانیده است، خدا را عبادت کرده و مطیعاند و ایمان به غضب خدا و معاد، عصمت نبوت و امامت، پشتوانهى آن بوده و ایمان آنها از روى شناخت و معرفت و یا تعبد صادقانه است، نه تقلید کورکورانه، که به تعبیر امام على (ع) عبادت و تعبد آنها «برده گونه» است؛ یعنى براى دور کردن عذاب مطیعاند. ب) دسته ای به طمع بهشت و دست یابى به وعدههاى الاهى در دنیا و آخرت، به معنویت و دین گرایش پیدا مىکنند و پشتوانه آن، ایمان به غیب و بصیرت صادقانه است نه تقلید کورکورانه، این گروه نیز تعبدشان به جهت منافع خودشان است و به تعبیر امام على (ع) عبادتشان «تاجرانه» است و کار و تلاش مىکنند تا بنا به وعدهى الاهى پاداش دریافت کنند.
ج) گروه سوم از روى تعمق و تدبّر و بصیرت و با شکر منعم و یافتن معشوق و محبوب واقعى به تعبّد روى آورده و به اوامر و انتظارات او گردن مىنهد، اینهایند که به تعبیر آن امام والا (ع) «آزادگانِ» از تن و منافع دنیوى و اخروى خویشاند و از «من» و «منیّت» وارسته و به خدا پیوستهاند و به تعبیر عرفا «فانى فى الله» گشتهاند و خود و ضرر و فایدهى خود را نمىبینند تا در جهت دفع ضرر یا کسب و جلب منفعت، روى به طاعت و معنویت آورند. در فرهنگ اسلامى و قرآنى هر سه گروه - با اختلاف مراتب و درجاتى که در جهت طولى و عرضى پیدا مىکنند - داراى معنویت گرایى حقیقىاند، در صورتى که علایم ذیل در آنها بروز و ظهور پیدا کرده و امتحانات را پشت سر نهاده باشند، لکن روشن است که این سه دسته داراى یک منزلت نیستند و مقام دستهى سوم قابل مقایسه با آن دو دستهى دیگر نیست.[4]
علایمى چند در قرآن کریم براى معنویت گرایى حقیقى ذکر شده، از جمله:
1- ترک گناه و انجام واجبات به طور مداوم.[5] 2- ایمان و معیت آن با عمل صالح[6] 3- تصحیح اعتقادات و عدم انتساب امور نامناسب و نابجا به خداوند مثل: داشتن فرزند یا امکان صدور قبیح از خداوند و یا این که ملائکه دختران خدا باشند، یا شریکان او به حساب آیند.[7] 4- یاد محبوب و تلاوت آیات قرآن و شرکت در مجالس معنوى براى او لذت بخش و مشاهدهى گناه و گناهکار، باعث رنجش و غصهى او ست.[8] 5- مشکلات و مصائب دنیوى او را از پا در نمىآورد و به کفر نمىکشاند، بلکه با امید و توکل بر خدا، بر آنها صبر مىکند و در پى حلّ معضلات بر مىآید و با یاد خدا آرامش مىگیرد.[9] 6- هیچ مؤثرى را در اثرش مستقل از خدا نمىداند و همه ی فواعل - اعم از طبیعى یا انسانى - را کارگزاران إله و همه را وابسته و متکى به خدا مىداند.[10] 7- در مواقع پیدایش زمینهى گناه و عصیان مثل: رسیدن به پست و مال و مهیا شدن میدان شهوت رانى، کفّ نفس نموده و خود نگه دار است و با جهاد اکبر، نفس سرکش را ذبح کرده و امیال را مهار مىکند.[11] 8- بر از دست دادن مال و اولاد و جان در راه خدا افسوس نمىخورد و به دست آوردن دنیا و مافیها، سبب خروج او از زىّ عبودیت نمىشود.[12] 9- اهل چون و چرا نیست و با رضایت تام به حکم خدا و رسول صلى الله (ع) و ولى (ع) گردن مىنهد و در دل هم از امورى که با طبع و میل او ناسازگار باشد، ناراحت نمىشود.[13] 10- دریافت و تشخیص الهامات رحمانى و توجهات و عنایات الاهى و رسیدن به حیات طیبه.[14]
تشخیص معنویت گرایى احساسى و ناپایدار، از معنویت گرایى حقیقى و حفظ و استمرار آن، نیازمند اراده و عزمى راسخ و صبر و تحمل فراوان است، به خصوص در این دوره که تمامى عوامل اجتماعى و جهانى دست به دست هم داده تا انسان را از دین و معنویت جدا کرده و بردهى جهانخواران استعمارگر کنند.
ولى باید توجه داشت که انسان، تنها موجودى است که نه تنها توان این را دارد که بر خلاف جریان رود حرکت کند، بلکه مىتواند مسیر حرکت جامعه یا دنیا را عوض نماید و لااقل قدرت حفظ خود را در سختترین شرایط نیز دارا است و هر چه کار، مشکلتر باشد، ارزش و پاداشش بیشتر است.
به هر حال، هر انسانى بر نفس خویش بیناتر از دیگرى است و از دل و گرایشها و بینشهاى خود بهتر از هر کسى آگاه است، گرچه ممکن است در مقام محاسبه، اغماض نماید و بدىهاى خود را نبیند و یا تقصیر را بر دوش دیگران افکند و یا ممکن است آنچه در ظاهر نمایان مىسازد، در دل خلاف آن را دنبال کند؛ پس باید بر خودش دلسوزتر باشد و به فکر نجات خود از مهالک و دست یابى به سعادت جاویدان، از راه کسب معارف حقه و اعمال صالحه و اخلاق فاضله با توسل و تمسک به اهل بیت عصمت و طهارت، برآید و با عزمى استوار آن را حفظ کرده و استمرار بخشد تا به قلهى مقصود برسد.
منابع:
1- جوادى آملى، عبداللَّه، حیات عارفانه امام على (ع) ، ص 33 و 15، اسراء، چاپ اول، 1380، قم،.
2- جوادى آملى، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 249 و 227، اسراء، چاپ سوم، 1379، قم،.
3- جوادى آملى، عبداللَّه، معرفتشناسى در قرآن، ص 315 و 277، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم،.
4- جوادى آملى، عبداللَّه، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص 255 و 153، اسراء، چاپ اول، 1379، قم،.
5- جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، ص 249 و 227، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم،.
6- مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1-3، ص 442 و 421، مؤسسه در راه حق، چاپ دوم، 1368، قم،.
7- مصباح یزدى، محمد تقى،اخلاق در قرآن، ج 1، ص 174 و 110، دانشگاه آزاد اسلامى، مؤسسه ی آموزشى و پژوهشى امام خمینى (قدس سره) تهران،.
8- مصباح یزدى، محمد تقى، خودشناسى براى خودسازى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره، چاپ اول، 1377، قم.
وقتی تعقل و بصیرت منش اصلی انتخابهامون باشه
حتی احساس هم درست عمل میکنه
یاعلی