من دوست داشتم شاگرد شما می بودم
شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ق.ظ
سلام
پنجشنبه تهرون بودم به قول معروف پایتخت که شاخ های اینستا و پلنگ های ایرونی!!!!!!
صبح ساعت 10 تماس گرفتم و قراری که دیروز گذاشته بودیم را مجددا هماهنگ کردم :
" ساعت 13 الی 13:15 ، هتل لاله "
همراه پسرخالم راه افتادیم و حدودای ساعت 13:15 رسیدیدم هتل لاله
در قسمت لابی منتظر ما بودند
وقتی دیدمشون جا خوردم ، یک خانم چادری همراه با یه دختر بجه ناز و مامانی خیلی موقر و متین منتظر ما نشسته بودند
خیلی جا خوردم اینقدر که خانم دکتر ... خانم دکتر ... که می گفتند ایشون هستند؟!!؟
با ادب تمام خدمتشون رسیدیم و سلام کردم و ایشون بلافاصله من را با لفظ " احوال شما جناب مهندس رنجبر؟" مورد لطف قرار دادند
یک ساعت در موردهایی که نیاز بود گفتگو کردیم و اما نکاتی که از ایشون یاد گرفتم :
1- ایشون عضو هیئت علمی دانشگاه تهران هستند با یک عالمه ثبت اختراع، مقاله و .... که هر دانشجوی دکتری آرزو داره ایشون استاد راهنماش باشه، هم به لحاظ اخلاقی هم به لحاظ علمی
2- بسیار موقر و چادری بودند با ظاهری ساده (برخلاف بعضی از خانم چادری ها بسیار آرایش می کنند و ...)
3- خضوع خاصی داشتند و اصلا حس نمی کردی که داری با یه استاد سطح بالا صحبت می کنی
4- برای "هستی" یک ظرف کوچولو سیب آورده بودند و میان وعده طبیعی براش در نظر گرفته بودند
5- از نحوه صحبت کردن " هستی" کوچولوی خوش زبون معلوم بود که تربیت بسیار خوبی داره و ...
6- خودشون فرمودند من یکی از افتخارتم این هست که اصالتا یزدی هستم!!!!
7- وقتی پذیرایی سفارش دادند "آب پرتقال طبیعی" بود هم به درد ماها می خورد هم به در "هستی" کوچولو
8- ایشون نه "شاخ اینستا" هستند نه "پلنگ ایرونی" اما از اکثر دانشگاه های معتبر دعوت نامه دارند و بیشتر از خیلی از افراد برای کشور مفید هستند!
9- وقتی بایشون صحبت کردم انگار انرژی تازه ای گرفتم
10 - یکی از عکس های اینستای من با دختر ایشون هست (https://www.instagram.com/p/BF3u9HwIBeV/)
آخر که داشتیم خداحافظی می کردیم من بهشون عرض کردم :
"من دوست داشتم شاگرد شما می بودم"
۹۵/۰۳/۰۸