فقط ادامه ی مطلب ...
سلام
این بیت فاضل نظری خیلی خیلی معروف هست :
"من کجا و
جرأت بوسیدن لبهای تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی"
اول کارها که این بیت را می خواندم [اینجا]می دیدم هیچ نسبتی با دیگر بیت های شعر ندارد و فکر می کردم "فاضل جان" این بیت را یه جورهایی به شعر خورانده است ده مصرع اول بحث از غم، شمع؛ حسرت، آینه، بعض گلو از نگفتن غم ها و... ناگهان در دو مصرع آخر بوسیدن، لب،جرات و آبرووو ...
اما بعدها که کمی خسته تر و تنهاتر شدم متوجه شدم که خستگی های یک عاشق بی نهایت است خستگی از تمام "من" ها و حتی عاشق نمی تواند عشقش را بروز دهد به همین دلیل شنیدن [فقط شنیدن] رازهای مگو نیاز به یک رفیق رازدار با یک دل پرطاقت دارد. [و تنها یک رفیق هست که این ویژگی ها را دارد و ان هم خود معشوق است، عجبااا!!!] عاشق خودخواه نیست و هرگز خودش را در حد معشوق نمی داند و سعی می کند خود را به معشوق نزدیک کند اما ....
همه ی آرزوهای عاشق
همه ی رازهای نگفته اش
همه ی خستگی هایش
همه و همه ....
سبب می شود معشوق خودش قدم نهایی را بردارد.در کمال ناباوری موجب عنایت معشوق قرار گیرد و حتی معشوق سعی می کند به بهانه ای عاشق را مورد عنایت قرار دهد [یادمان باشد که خود عاشق به خوبی می داند شایسته ی این همه مهربانی از جانب معشوق نیست اما در کوی عشق معادلات فرق دارد.]
پ.ن : شاعرها، عاشق هستند!
پ.ن 2: عاشقانه شعرها را بخوانیم (حتی اگر منظور شاعر چیز دیگری باشد)
پ.ن 3: عاشقان واقعی عارف هستند و عارف های واقعی عاشق!!!
پ.ن 4: یا معشوق من لا معشوق له ( بر همان وزن و مفهوم یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ ؛ یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ و...)
پ.ن 5: نمی دانم این موضوع به "همسر آینده ی من" مرتبط هست یا خیر اما می دانم این موضوع به خودم خیلی خیلی ربط دارد.
پ.ن 6: خدایا برطبق پ.ن 4 من را دریاب که یک خسته ی تنهایم.
گفته
بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق
رازداری! کو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی
داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم
را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم
از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای
در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه میکردم
که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد
از خرمن ایمان عاشق آفتی
روزهایم
را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر
آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که
دامان بهاران گلبهگل پژمرده شد
باغبان
دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرأت بوسیدن لبهای تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی