باید با کتک اعترافم کنی!
یه حزبی که من منحلش میکنم!
یه مجلس که باید به توپ بسته شه!
یه زندونی بی پدر که تهش
باید از سوالای من خسته شه!
یه شبنامهای که سوزونده منو
یه تیتری که دنیا رو آتیش زده
باید با کتک اعترافم کنی
ببین، حالم امروز خیلی بده!
سکوتت بیانیه ضدّ منه
چرا ساکتی روی اون صندلی؟!
نگاهت یه تهدید بالقوّه بود!
موهات انقلابه... ولی مخملی!
تو جاسوس دلتنگیای منی
وظیفهات فقط خاطره سازیه
میخوای یک شبه سرنگونم کنی
بگو قصد بوسهات براندازیه!
ببین، رنگ شالت خود ِفتنه بود!
تو میپوشی که شهر، آشوب شه!
یا مردای دیوونه ماتت بشن
نگاهت کنن، حالشون خوب شه!
چشات مثل یه مذهب جعلیه
تو از فرقهی ضالّه اومدی!
تو متن کتابای ممنوعهای
تو شعر یه خوانندهی مرتدی!
ببین حُکمت از پیش معلومه و
داری بیخودی دست و پا میزنی!
باید با کتک اعترافم کنی
چرا هی خدا رو صدا میزنی؟
یه حزبی که من منحلش کردم و...
یه مجلس که آخر به توپ بسته شد!
کسی بازجویی رو تجدید کرد!
مگه میشه از خوشگلیت خسته شد؟!
شعر از: