بعضی از حرفها را نباید هرگز بگویی به خاطر بغضی که در گلو داری یا به خاطر بغضی که از شنیدن حرفهای تو در گلو شکل می گیرد اما اینها دلیل نمی شود که نگویی " من" با "نوشتن" فریاد خواهم زد... پس " تو" گوش نوشتاریت را تقویت کن تا فریادهایم را بشنوی...
"زمزمه" هایت را دوست دارم درست است که گوش سنگینی دارم اما " زمزمه" هایت را با گوش جان می شنوم شاید بپذیرم و شاید ...
از خدا آمده ام تا به خدا برگردم پس چرا از سفر کرب و بلا برگردم می روم پشت سرم آب نریز ای مادر وطن مادری آنجاست چرا برگردم من به پابوسی آن سرور بی سر بروم وای اگر از حرمش بی سروپا برگردم کفن و چادر و انگشتر سوغاتم نیست بگذارید که با شرم وحیا برگردم سر پروازبه سوی غم دیگردارم می روم شام مگربااسرابرگردم دل بیمار فقط ازتوشفامی خواهد شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد.......