والتر وایت:"فکر میکنی داری با کی حرف میزنی؟ فکر میکنی داری تو صورت کی نگاه میکنی؟ هیچ میدونی تو این یه سال گذشته چی کشیدم؟ حتی اگه بهت بگم هم باورت نمیشه... میدونی اگه یهو تصمیم بگیرم که دیگه نرم سرِ کار چه اتفاقی میافته؟ تشکیلاتی به این بزرگی که عظمتش به اندازهی بازار بورسه خیلی راحت نابود میشه. غیب میشه...!اگه من نباشم کارشون به کلی میخوابه... نه. قطعا نمیدونی داری دربارهی کی حرف میزنی، پس بذار بهت بگم من جونم تو خطر نیست، اسکایلر... من خودِ خطرم...!
در خونه زده میشه،
بازش میکنم
و یه گلوله کاشته میشه وسط مغزم؟
فکر کردی همچین اتفاقی ممکنه برا من بیافته... ؟
نه...
من کسیام که در میزنه !"
پ.ن : مراجعه شود به " بوی خون می آید"